شعر بی رنگی
سبز آبی زرد و قرمز
رنگ من سبز و تو آبی
دیگری زرد و همه هر رنگ در خود جای دادند
رنگ ها در هم بیامیزیم و رنگ دیگری وا پس دهد
حال این رنگ حاصل از چه می آید برون؟
این بر آیند من و توست؟
ای دوست
این نه رنگ من
نه رنگ توست
درنگاه اول ما
این غریبه رنگ زیباست
زمانی هم در دلم یا در دلت جا خوش کند
!... اما چه سود
لحظه که بر میهمانیه زمان جا می دهد
خستگی آید برون
چون که این ننگی ست
نه رنگ من
نه رنگ تو
این غریبه زاده ی ما نیست
.
.
چه خوش باشد کمال رنگ بی رنگی
که بی رنگی همه رنگ را در خود همان بالا برد
مرا بی رنگ بودن آبیت را خود نمایان می کند
سبز من بی رنگیت را باز هم سبز است و سبز
چه حالیست حال بی رنگی
بی رنگ باشیم و هر رنگ را در دل...